فيلم نامه كامل تاون( شهر) قسمت ششم


 






 

112. خارجي- باغ هاي چارلز تاون- روز
 

داگ به سمت باغچه اختصاصي كلر مي رود. كلر وقتي صداي پاي داگ را مي شنود برمي گردد و او را مي بيند.
داگ: فقط بذار يه چيز بگم.
كلر فقط او را نگاه مي كند.
داگ(ادامه مي دهد): تو مي دوني من كي ام. هميشه هم مي دونستي.
كلر: اگه مي دونستم كي هستي همون روز اول تو لباس شويي به پليس زنگ مي زدم.
داگ: فكر كن هيچ سرقتي در كار نبوده. اون موقع چي؟ ما همون آدم ها هستيم.
كلر نمي تواند قبول كند.
كلر: تو بايد بري داگ.
داگ: اگه مي خواي من برم بايد به پليس زنگ بزني و بهشون بگي ما براي دو روز تو اتاق 224 متل هاوارد جانسن تو خيابون ياكي وي هستيم.
كلر: چي؟
داگ: دوشنبه مي خوايم صندوق پول ورزشگاه فن وي پاركو بدزديم.
داگ حالا ديگر خود را تخليه كرده.
داگ( ادامه): فكر كنم اين دفعه يا اين كارو كنار مي ذارم يا با تو به هم مي زنم.
كلر: چرا اينها رو به من مي گي؟ چرا اين كارو با من مي كني؟
داگ: مي خوام زندگيم رو عوض كنم كلر... مي خوام با تو باشم.
صداي شيهه يك اسب صحبت آنها را قطع مي كند. يك پليس اسب سوار به سمت آنها مي آيد. كلر چشم هاي نمناكش را به چشم هاي داگ مي دوزد.
كلر: داگ.
داگ نگاهش را مي دزدد.
داگ: با من بيا. ولت نمي كنم، اذيتت نمي كنم و ديگه هيچ وقت بهت دروغ نمي گم.

113. داخلي- خانه جم- روز
 

جم اسلحه ها رو تميز مي كند و در زيرزمين مشغول آماده سازي مقدمات كار است. داگ پايين مي آيد. جم متوجه آمدنش نمي شود.
داگ( به اسلحه ها اشاره مي كند): عاشق نيو همپشاير مي شي.
جم به كارش ادامه مي دهد.
جم: يونيفورم ها آماده اس؟
داگ: آره، جليقه ها. نشون ها. همه چي.
جم: شنيدم مي خواي بري.
داگ: اگه اين كار درست پيش بره، بعدش بد نيست تو هم بزني به چاك.
جم: من چي كار مي كنم؟ مي رم مارگاريت ويل، الكلي مي شم و پنج سال ديگه هم برمي گردم... ما اين جوري هستيم.
داگ: همه چي عوض شده رفيق. اشكالي نداره.
جم: بستگي داره چه جوري عوض شده باشه.
داگ: ما خوب كاسب شديم جيمي. هر جور كه حساب كني.
جم: ما ركورد زديم.
داگ: گل فروش پسر، تا وقتي به دردش بخوري ازت كار مي كشه.
جم مي غرد.
جم: بيا روراست باشيم. ما فردا شروع مي كنيم. من تسليم نمي شم. اميدوارم كس ديگه اي هم نشه.

114. داخلي- هتل هاوارد جانسن- اتاق 224- غروب
 

داگ پرده اي را باز مي كند و منظره ورزشگاه فن وي پارك نمايان مي شود.
تماس ها و پيام هاي گوشي اش را چك مي كند. آنتن دهي را بررسي مي كند و مطمئن مي شود كه تلفن همراهش فعال و در شبكه است.

115.حمام اتاق 224- لحظه اي بعد
 

داگ دوش مي گيرد. فكر مي كند صداي كوبيدن بر در را شنيده. شير آب را مي بندد و گوش مي دهد.

116. اتاق هتل- ادامه
 

تنها يك حوله دور خود پيچيده است. در را باز مي كند. كريستا كه داشته مي رفته برمي گردد. شاين را كه خوابيده در بغل دارد. داگ تكان نمي خورد. كريستا وارد مي شود. شيشه شير شاين را در دست دارد.
كريستا: آبميوه داري؟... دز بهم گفت تو اينجا هستي.
داگ: چي مي خواي كريس؟
شلوارش را به پا مي كند.
كريستا: اومدم قبل از اين كه بري ببينمت.
روي لبه تخت مي نشيند.
داگ: نمي توني اينجا بموني.
كريستا: نمي خوام بمونم. مي خوام بيام.. با تو.
داگ عصباني مي شود. بيرون را نگاه مي كند.
كريستا(‌ادامه مي دهد): منم مي خوام زندگيم رو عوض كنم، داگي. چرا من نمي تونم عوض بشم؟ مي تونم يه آدم ديگه اي باشم... تموم اين سال ها صبوري كردم. هميشه فكر كردم وقتش مي رسه. زندگي منم درست مي شه. من نبايد به تو وفادار باشم؟
داگ: موضوع وفاداري نيست، كريستا.
كريستا: پس بگو چيه؟ من همون كارو مي كنم. هر كاري بگي مي كنم. مي دونم خيال مي كني نمي تونم خوشبختت كنم. اما اين درست نيست، مي تونم.
داگ نگاهي به چهره معصوم شاين مي اندازد.
كريستا( ادامه): نمي توني صبر كني منم بيام؟
داگ: من با كس ديگه اي دارم مي رم.
كريستا نگاهي به دور و بر اتاق مي اندازد.
كريستا: پس چرا اينجا نيست؟ مگه نمي خواد باهات بياد؟ كثافت عوضي. بعد از يه گردن بند الماس لابد انتظار اتاق تو هتل ريتز داره.
داگ: چي گفتي؟ كي بهت گفته؟
كريستا: كلاغه.
داگ كريستا را مي گيرد. از لبخند كريستا عصباني شده، اما نمي تواند آن لبخند را خاموش كند.
كريستا( ادامه): هميشه رفتارت خشن بوده.
داگ: درباره گردن بند چي مي دوني؟
داگ گردنش را مي گيرد و او را به ديوار مي كوبد.
كريستا: مي دونم دوست داري سر به تنم نباشه.
داگ: باهات شوخي ندارم. كي بهت گفته؟
داگ شاين را مي بيند كه از سر و صدا بيدار شده. كريستا را رها مي كند و شاين را در آغوش مي گيرد و عروسكش را به دستش مي دهد.
كريستا: منو با خودت ببر. باهات تا جهنم ميام.
داگ بچه به بغل در اتاق را باز مي كند. شاين را به آرامي زمين مي گذارد و برمي گردد و رودر روي كريستا مي شود.
كريستا: ما باهات ميايم.
داگ: تو از اينجا مي ري.
كريستا را به سمت در هل مي دهد.
كريستا: به من نه نگو. بهتره مراقب رفتارت باشي.
با هم درگير شده اند.
كريستا( ادامه): نه.
كريستا به سينه اش چنگ مي اندازد و ناخن هايش را در تن داگ فرو مي كند. داگ او را به سمت در پرتاب مي كند.
كريستا: نمي دوني داري چي كار...
داگ در را به رويش مي بندد و قفل مي كند. به گوش ايستاده منتظر كوبيدن در يا شنيدن صداي جيغ كريستاست. اما صدايي نمي آيد. از چشمي در بيرون را نگاه مي كند. كريستا رفته.

117.خارجي- خيابان هاي بوستون- صبح
 

باران مي بارد. فرولي از عرض خيابان مي گذرد. با تلفن همراه صحبت مي كند. مي كوشد كيسه خريدش را از خيس شدن مصون نگه دارد.
فرولي: ادامه بده. مي شنوم.
صداي گروهبان: سروان فرولي. ما يه مشكلي اينجا داريم. يه خودرو تو چارلز تاون رها شده.

118. خارجي- چارلز تاون- ادامه
 

مأمورها يك صحنه تصادف را احاطه كرده اند. وانت داگ درب و داغان مقابل يك ديوار. اهالي محل نگاه مي كنند.
صداي گروهبان: كافلين، كريستينا. يه بچه همراهش بوده. دختره حالش خوبه ولي مادره داغونه.

119. داخلي- اتاق 224 هتل هاوارد جانسن- همان زمان
 

داگ، جم، دز و گلونزي مشغول آماده شدن اند. لباس كامل پليس پوشيده و اسلحه ها را در ساك مي گذارند. داگ در را باز كرده و نگاهي به بيرون مي اندازد.
جم: اين كه مي خواي كارو ول كني منو عصبي مي كنه. تو اين محله كسي در حد تو نيست. اَه.
داگ محلش نمي گذارد و مشغول كار خود است.

120. خارجي- راهروي بيمارستان- بيست دقيقه بعد
 

فرولي با كفش هاي خيس وارد مي شود، كارت شناسايي اش را نشان مي دهد و به سمت يكي از تخت ها مي رود. كريستا روي لبه تخت نشسته و سرش باندپيچي شده است. كبودي سرخ و سياهي دور چشمش دارد. لباسش خونين است.
كريستا: بالاخره اومد. آقاي شيش اينچ.
فرولي: چي شده؟
كريستا: تو مأمور اف بي آي هستي. خودت كشف كن چي شده.
فرولي نگاهي به اطراف مي اندازد.
كريستا( ادامه): نه اون هيچي اش نشده. يه خراشم برنداشته.
فرولي: تو بايد به عنوان مادر شايسته سال معرفي بشي.
كريستا: تو چه مي دوني من چه وضعيتي دارم عوضي. همه تلاشم رو كردم. از زندگي من چي مي دوني؟
فرولي: دخترت الان تو صندلي عقب يه ماشين پليسه. يه غريبه داره مي بردش اداره خدمات اجتماعي. تا كي مي خواي بشيني اينجا زر بزني؟
كريستا نگاهي وحشت زده به او مي اندازد.
فرولي( ادامه)‌: شايد يه وكيل لازم داري نه مأمور اف بي آي؟
كريستا در هم شكسته است.
كريستا: چرا هميشه از من سوءاستفاده مي شه؟
فرولي: بايد دادخواست بدي. شايد نگه داري بچه ت رو ازت نگيرن.
كريستا نگاهش مي كند. به گريه افتاده.
كريستا: بايد به من تضمين بدي.
فرولي: هيچ تضميني نمي دم.
كريستا: تو گفتي...
فرولي: گفتم سعيم رو مي كنم. اگه كافي نيست، شايد برادرت بتونه كمكت كنه. شايد داگ بتونه كاري بكنه ... فرگي هم آدم خيريه.
چشم هاي كريستا از شنيدن نام فرگي برق مي زند.
فرولي: شوخي كردم... خداي من تو و اون گل فروشه؟ ... رحم كن.
پيشاني كريستا چروك خورده. درمانده و نااميد است.
كريستا: چرا اين قدر روي من حساب كردي؟
فرولي: تو به من زنگ زدي. تو بگو.
كريستا: بعد از اين كار داگي مي ره با اون دختره.
فرولي خشكش مي زند.
فرولي: صبر كن . بعد از چي؟ بعد از كدوم كار؟
كريستا به زمين نگاه مي كند. فرولي دنبالش را مي گيرد.
فرولي( ادامه): بايد زرنگ باشي كريستا. اين براي شاين لحظه سرنوشت سازيه . مي تونه به دادش برسه.
كريستا نگاهي به دوردست مي اندازد. آرواره هايش مي جنبد.
كريستا: اون بچه عقب افتاده اس. به كمك نياز داره. بايد بره مدرسه استثنايي. به خاطر اون اين كارو مي كنم نه به خاطر خودم.

121. خارجي- اتاق 224 هتل هاوارد جانسن- همان زمان
 

چهار نفر با لباس پليس آماده اند. داگ از بالكن نگاهي به اطراف مي اندازد.

122. داخلي- يك فورد تندربرد- ظهر
 

چهار نفر داخل ماشين پارك شده نشسته اند. گلونزي پشت فرمان. دز كنارش و جم و داگ روي صندلي عقب. همه لباس پليس پوشيده اند. در راديو گزارشگر درباره عصبيت ناشي از ترافيك سخن مي گويد. داخل اين خودرو هم همه عصبي اند.
صداي راديو: ترافيك هاي سنگين توي بزرگراه... در ساعت شلوغي...
داگ نگاهي به بيرون مي اندازد و بعد به ساعتش.
داگ: بريم.

123. خارجي- فورد تندربرد- ادامه
 

درهاي عقب هم زمان باز و جم و داگ پياده مي شوند. گلونزي و دز در خودرو مي مانند. داگ و جم به سمت ورودي ورزشگاه مي روند.

124.خارجي- خيابان لندز داون- ادامه
 

دوربين روي دست داگ و جم را لا به لاي جمعيت دنبال مي كند. نزديك ورودي.

125. داخلي / خارجي- ورودي ورزشگاه- ادامه
 

جم وارد بخش اداري شده است. دوربين روي دست به دنبال آنها. جم دري را باز مي كند. مردي پنجاه و پنج ساله مسئول خزانه ورزشگاه آنجاست. نگاهي عميق به داگ و جم مي اندازد.
مرد:‌ سركار.
جم: بيا بريم.
داگ نگاهش را از مرد مي دزدد.
مرد آنها را به سمت راهروي بخش اداري بزرگ هدايت مي كند. دور و بر چند نفر مشغول كارند. كسي توجهي به آنها ندارد. مرد آنها را به سمت دفترش مي برد و در آنها به دري كوچك اشاره مي كند. آنها وارد مي شوند و خود را در فضاي زير سكوهاي ورزشگاه مي يابند. داگ و جم به مسير خود ادامه مي دهند.
قطع به:

126. داخلي- زيرسكوها- لحظه اي بعد
 

جم و داگ به يك در ديگر مي رسند. وارد مي شوند. راهرو آنها را به تونل هاي امنيتي ورزشگاه مي رساند. از تونل ها پيش مي روند.

127. داخلي- محوطه خزانه ورزشگاه- لحظه اي بعد
 

در ميانه راه دو نگهبان مسلح را مي بينند. داگ به سمت آنها مي رود. صدايش در تونل مي پيچد.
داگ: كي به پليس زنگ زد؟
نگهبان ها نگاهي به آن دو مي اندازند. دست جم روي كمربندش است.
جم: شماها زنگ زدين؟
نگهبان ها بي حركت ايستاده و نگاهشان مي كنند.
جم: يكي با ما تماس گرفت.
نگهبان 1: من نزدم. چيزي...
جم: گزارش سرقت دادن. اينجا كس ديگه اي هم هست؟
نگهبان 1: سرقت؟
داگ: زنگ زدن گفتن شما گروگان گرفته شدين.
دست هاي دو نگهبان به سمت اسلحه هايشان مي رود.
جم: ما يه تماس داشتيم. كي زنگ زده؟
نگهبان ها اندكي عقب مي روند.
نگهبان 1: ما زنگ نزديم.
جم( نزديك مي شود): پس كي زده؟
نگهبان 1: صبر كن مايك كجاست؟
جم: كارت شناسايي. كارت شناسايي تون رو نشون بدين.
نگهبان 2: صبر كن، صبر كن.
نگهبان اول دستش به سمت اسلحه اش مي رود.
جم:‌ اوه، اوه. آروم.
داگ: اون كارو نكن.
داگ يك كارگر در حال عبور را گرفته و زمين مي زند.
داگ: همه رو زمين بخوابين،‌ يالا.
جم:‌ به خاطر مسائل امنيتي همه بايد كارت هاي شناسايي شون رو به ما نشون بدن.
داگ: رو زمين!
نگهبان 2: صبر كن . هي.
جم: بخواب رو زمين!
نگهبان اول عصبي شده و اسلحه اش را بيرون مي آورد.
داگ: اسلحه! اسلحه!
جم: اسلحه ت رو بنداز. بذارش زمين.
داگ و جم اسلحه هايشان را درمي آورند و نشانه مي روند.
نگهبان 2: ما زنگ نزديم.
جم:‌ مقاومت نكنين. بخوابين رو زمين.
نگهبان اول غرغركنان به شكم روي زمين مي خوابد. جم دست هايش را مي بندد. نگهبان دوم هم آرام شده است. داگ به سراغ نگهبان دوم مي رود و دست هاي او را مي بندد. بي سيم هايشان را هم برمي دارند. داگ و جم نقاب هايي به صورت مي زنند و تنها چشم هايشان پيداست.
نگهبان 1( ترسيده): ما دنبال دردسر نيستيم.
داگ ساعتش را نگاه مي كند. به جم مي گويد:
داگ: پونزده دقيقه وقت داريم تا اونها پول ها رو از تو خزانه در بيارن و بذارن تو ماشين.
جم نگاهي به نگهبان اول مي اندازد كه از درد به خود مي پيچد.
جم(‌به نگهبان 1): چي كار مي كني؟ داري خودت رو كثيف مي كني؟

128.داخلي- دست شويي- لحظاتي بعد
 

داگ جلوي يك آبريزگاه ايستاده، زير بغل نگهبان اول را گرفته. جم دم در مراقب است.
جم: اوه. تخليه مثانه، مسلحانه و هنگام سرقت!

129. داخلي- ورزشگاه- جلوي در اتاق خزانه- پانزده دقيقه بعد
 

جم نگاهي به نگهبان اول و دو نفر ديگر مي اندازد. دري فولادي است داخل ديواري سنگي. تنها يك پنجره دودي به بيرون دارد. نگهبان اول را مي آورد. داگ فرياد مي زند تا نگهبانان داخل اتاق در را باز كنند.
داگ: آرنولد واشتن. تو اون تويي. اسم زنت لينداست. تو شماره 311 خيابون هيزر زندگي مي كني. سه تا سگم داري.
نگهبان اول كنجكاو شده.
داگ( ادامه مي دهد): مورتن هارفوردم اون توئه. پلاك 27 خيابان كانتينگ لين، ليوينگستن آرمز. اسم زن تو هم لينداست. هر دو تا ليندا هم الان ازتون مي خوان اين درو باز كنين.
صدايي نمي آيد.
داگ( در گوش نگهبان اول): چقدرم عاشق زن هاشونن. ( رو به در اتاق، بلند)‌آرنولد تو هميشه پشت اون در فولادي نيستي. ما مي دونيم خونه ت كجاست. ميايم در خونه پيدات مي كنيم و وقتي پيدات كرديم، تو خيلي اذيت مي شي.
صداي باز شدن قفل مي آيد و در باز مي شود.

130. داخلي- اتاق خزانه- ادامه
 

دسته هاي پول داخل پول شمارها قرار دارند. داگ و جم پول ها را جمع مي كنند. دست هاي آرنولد و مورتن را هم بسته اند.
جم دو كيسه پر از پول خرد را بلند مي كند. كيسه پاره مي شود و سكه ها روي زمين مي ريزند.
جم به سراغ كيسه هاي اسكناس مي رود و داگ ساك هايشان را پر مي كند. جم و داگ نگاهي به هم مي اندازند. زير ساك هاي پر از پول گم شده اند. پول ها را روي چرخ دستي ويژه حمل پول مي گذارند و راه مي افتند.

131. داخلي- ورزشگاه- بيرون اتاق خزانه- ادامه
 

نمايي از جم و داگ: دو گروگان مي برند و يك چرخ دستي پر از پول. به سمت انتهاي تونل راه مي افتند. آرنولد يكي از گروگان هاست. از آنها كه وقتي مي ترسند پرچانه مي شوند.
آرنولد: گوش كن. هيچ پولي ارزشش رو نداره.
داگ: خيلي خب آرنولد. يه دقيقه ديگه تموم مي شه.
آرنولد( رو به داگ): حداقل دو ميليون دلار جا گذاشتين.
داگ: بابام فقط يه چيز درست بهم گفت آرنولد. گفت اونهايي كه مي رن دزدي به دو دسته تقسيم مي شن. حرفه اي ها و احمق ها.

132. داخلي- محوطه پاركينگ- لحظه اي بعد
 

خودرو زره پوش از راه مي رسد. تنها سه جاي ورود خودرو و تخليه و بارگيري وجود دارد. خودرو زره پوش وارد جاي اول مي شود.
ورودي هاي دوم و سوم با مانع آهني مسدود شده اند.
داگ مي بيند كه راننده خودروي زره پوش زن است. موهايي نقره اي و چهره اي وحشت زده. آنها را ديده دستش را روي دگمه اي مي گذارد. خودرو قفل مي شود. زن جايي براي فرار ندارد. شتاب زده با بي سيمش صحبت مي كند.
نگهبان 1: بي شعورهاي گوساله! سندي بهشون خبر داد.
داگ يك واكي تاكي از جيبش بيرون مي آورد و دگمه اش را فشار مي دهد.
داگ(‌در واكي تاكي): ماشين كمكي آماده اس؟
صداي دز: آماده اس. همه چي مرتبه.
داگ دگمه بلند شدن مانع ورودي دوم را فشار مي دهد. ورودي باز مي شود. دز با لباس پليس و اسلحه اي در دست خودروي كمكي را مي آورد. گلونزي پياده مي شود و در بار كردن پول ها كمك مي كند.
داگ( رو به گروگان ها): همين جا بشينين. بعدش مي تونين بخوابين.
دز در واكي تاكي مي گويد.
دز: تموم شد. آماده رفتنيم.
داگ: درست سروقت بوديم.

133. خارجي- ورزشگاه فن وي- دروازه خروجي- همان زمان
 

بيرون دروازه ورودي فرولي صندوق عقب خودرويش را باز مي كند و يك كيسه شامل مدارك و اسناد را داخل آن مي گذارد. تپانچه رمينگتن 870 دوازده تيرش را بيرون مي كشد. دينو هم با خودروي خود سر مي رسد.
دينو: دور ورزشگاه رو گشتم. هيچ چيز مشكوكي نبود.
فرولي:‌ شايد زود اومديم. شايدم دير كرديم.
يك مأمور با لباس فرم پليس سر مي رسد. پشت سرش دوازده كماندو تا دندان مسلح مي آيند. فرولي در پياده رو مقابل دروازه خروجي به راه مي افتد.
فرولي:‌ بچه ها. بايد اين خيابون ها رو بگرديم.
مأمور حرف فرولي را قطع مي كند.
مأمور پليس: قربان يه صدايي از اون تو مياد. مي گن مورد سرقت قرار گرفتن. داريم مي ريم اونجا.

134. داخلي- خروجي پاركينگ- روز
 

جم و داگ پول ها را در ماشين ديگري تخليه مي كنند. داگ چيزي براق روي شانه جم مي بيند.
داگ: مواظب باش.
تكه اي آينه شكسته روي شانه جم است. داگ آن را از روي كت بيرون مي كشد و خرد مي كند. ناگهان محوطه با نور فراواني روشن مي شود. جم تيراندازي را آغاز مي كند. تيراندازي او پاسخ داده مي شود. گروگان ها داد و بيداد مي كنند. گلونزي به سمت در مي دود.
گلونزي: اين يگان ويژه كوفتيه!
جم:‌ بيچاره شديم.
جم تيراندازي مي كند و بعد سنگر مي گيرد. از سمت مقابل سه اسلحه از زواياي گوناگون آتش مي گشايند. زانوي دز تير مي خورد و او از درد به خود مي پيچد. داگ به سمتش مي دود. دز را به سمت پشت خودرو مي كشاند. گروگان ها داد و فرياد مي كنند. داگ به دنبال محل تيراندازي مقابل مي گردد. صورت دز مانند گچ سفيد شده و از زانويش خون مي ريزد. وسط خون خودش نشسته، باز هم صداي تيراندازي مي آيد.
جم به سمت آنها شليك مي كند. داگ فرياد مي زند و مي بيند كه از داخل خودرو هم به سويشان شليك مي شود. راننده هم به سويشان آتش گشوده. از زير ماشين پاهاي گلونزي را مي بيند كه آن سوي خودرو روي زمين خوابيده است. به آرامي صدايش مي زند. اما گلونزي نمي شنود. واكي تاكي را به سمت پايش پرتاب مي كند.
داگ( به گلونزي): در. اون درو وا كن.
گلونزي مي كوشد در خودرو را باز كند و موفق نمي شود.
جم: چي كار مي كنين؟
حق با داگ است. راننده ترسيده است. پشت فرمان مي نشيند و خودرو را روشن مي كند.

135. خارجي- دروازده D- ادامه
 

فرولي خودرو را در حال خارج شدن مي بيند. خودرو به سمتش مي آيد. پليس ها كنار مي كشند و به سمت خودرو شليك مي كنند. خودرو چپ مي كند و به سمت پليس ها ليز مي خورد.
منبع: نشريه فيلم نگار،‌ شماره 106.